امام خمینی - نقد درون گفتمانی
الحمدلله ..
«شما هر جا حق ضعفا و مستضعفین بود کوتاه آمدید و گفتید ان شاءالله خدا در آخرت جبران میکند اما هر جا منافع خودتان بود آن را به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید. شما نه مالی در راه خدا بذل کردید و نه جانتان را در راه ارزشها و عدالت به خطر انداختید و نه حاضر شدید با قوم و خویشها و دوستانتان به خاطر خدا و اجرای عدالت و اسلام درگیر شوید» (بخشی از خطبه امام حسین یک سال قبل از واقعه عاشورا)
از آنجایی که معتقدم حزباللهیها در تشخیص فرد انقلابی دچار اختلال شدهاند و بدون هرگونه تحلیل از سمت خودشان هر کس را که به اسم انقلابی معرفی کنند فورا قبول میکنند و ... لذا قصد دارم در این نوشته با یادآوری آرمانهای انقلاب حزباللهیها را نقد کنم و به چالش بکشم. باید تناقضات گستردهای که امروز به عنوان تحلیل به خورد این جبهه پاک میشود را از بین ببریم پس کوبنده نقد خواهیم شد بدون هیچ ترحمی.
هر تغییری در هر جای دنیا به دنبال آرمانها و شرایط جدیدی است، انقلاب ایران آرمانخواهترین تغییر حاکمیت در سطح جهان است این آرمانخواهی به قدری در سطح بالا قرار دارد که فقط میتوان آن را با آمدن پیامبری جدید مقایسه کرد.
در طول چند دهه از انقلاب به نظر میرسد این آرمانها به فراموشی سپرده شدهاند و هر چندسال تعدادی از این آرمانها در روزهای نزدیک به انتخابات آن هم به صورت شعاری مطرح میشوند و چون رنگ واقعیت و جذابیت ندارند از سوی مردم پذیرفته نمیشوند و به فراموشی سپرده میشوند.
در همین ابتدا چند نکته قابل ذکر است:
نکته اول: معتقدم باید بصورت شدید و قاطعانه، بچه انقلابیها نقد شوند تا شاید بیدار شوند تا بتوانند مصداق شخص انقلابی را تشخیص دهند یا حداقل خودشان انقلابی بمانند، بنابراین باید تمام تعصبات خود را کنار بگذارید و چشمتان را باز کنید. میخواهیم قاطعانه خودمان را نقد کنیم و شمشیر روی خودمان بکشیم و نباید در این مورد هیچ رحمی کرد چون با وضعیت فعلی آرمانخواهی به مرگ خواهد رسید.
نکته دوم: باید انقلاب اسلامی را از جمهوری اسلامی تفکیک کنیم. انقلاب مانند روح از کالبدش که جمهوری اسلامی است در حال جدا شدن است و اگر این اتفاق بیفتد نه تنها انقلاب بلکه جمهوری اسلامی هم دچار پوسیدگی میشود و از بین میرود.
نکته سوم: از آنجایی که معتقدم در انتخابات امسال در تشخیص شخص انقلابی، حزباللهیها دچار اشتباه شدند پس انتقادات را بر مبنای کردار و گفتار کاندیدای معرفی شده به انقلابیون در امسال پیش میبرم.
نکته چهارم: نقد اصلاح طلبان و کارگزارن که به نظرم باید از هم تفکیک شوند در این نوشته گنجانده نمیشود بنابراین هر چه در ادامه میآید در نقد اصولگرایی است که انقلاب را مصادره کرده ولی به هیچ وجه در تائید دو گروه مخالف اصولگرایی هم نیست.
نکته پنجم: همه مواردی که در ادامه میآید در دوران انتخابات بصورت جدا از هم و فقط به منظور روشنگری بیان شد (هم از طرف من و خیلی از دوستان دیگر) اما هیچگاه بصورت یکجا منتشر نشد تا شائبه حمایت از اعتدالیون بوجود نیاید!
اما اصل مطلب:
شخص انقلابی کیست!؟ متاسفانه گفتمان انقلاب در احزاب و جبههها هضم شده است و این بزرگترین خطر برای انقلاب است باید از احزاب و جناحها خارج شویم باید بدانیم احزاب و جناحهای همان اصولگراها و اصلاح طلبها هستند و فقط تغییر نام دادهاند و در این بین اصولگرایی به جریان انقلاب بزرگترین خیانت را کرده است و این گفتمان پاک را تصرف نموده بنابراین باید از احزاب و جناحها بیرون بیاییم. این را هم که میگویند اصلاحطلب و اصولگرا از بین رفتهاند فقط و فقط برای مهار حزباللهیها است و نباید باور کنیم و باید بیشتر مراقب این دست مسائل باشیم.
برای شناخت شخص انقلابی، عدالت و مبارزه با مفسدین (نه فساد) یکی از بزرگترین و چالشی ترین مواردی است که باید به آن توجه شود. انقلابی کسی است که بصورت عملی قلب فساد را نشانه میرود. متاسفانه فساد حتی به بالاترین ردههای نظام نفوذ کرده و دیگر در جناح خاصی نیست و دلیل این هم باید در سیاستهای مسئولین جستجو کرد متاسفانه به علت مصلحتاندیشی از مفسدین چشمپوشی شده و گفتهاند «با آنچه از مفسدین باقی میماند به مردم رسیدگی میکنیم و اگر با اینها برخورد شود مملکت به هم میریزد و امنیت از بین میرود». در واقع گفتمان امنیت را بر هر چیزی مقدم کردهاند (در این مورد در ادامه باز هم بحث میشود). مبارزه با مفسدین هزینه بالایی دارد ولی بالاخره باید یک روز این هزینه را بپردازیم. نباید عدالت را فدای امنیت کنیم باید جدی و ویژه با مفسد برخورد شود که اگر چنین نشود توده فساد گستردهتر میشود و هزینه مبارزه را بیشتر میکند.
مردم نمیتوانند با کسی که بیش از سه دهه مفسدین را دیده ولی به اسم اخلاق و مصلحت سکوت کرده و الان هم میگوید در سینه ام خیلی حرفها دارم، ارتباط برقرار کنند. حالا این فرد چگونه مدعی مبارزه با فساد میشود!؟ خب مردم اگر نگویند این که اینها را دیده و برخورد نکرده خودش هم شریک بوده حتما این را میگویند که این شخص اگه میتوانست با مفسدین مبارزه کند که الان وضعیت این نبود!
حال فرض کنید همین شخص با یکی از مفسدین هم همراه شود و با اشارههای کوچک به فساد رقیبان از فساد رفیقِ هم خط خودش با سکوت دفاع کند! این دیگر چه نوعی از فرد انقلابی است!؟
انقلابی نه تنها باید «حقیقتا» خارج از احزاب باشد بلکه باید مورد تنفر هر دو حزب باشد تا با مفسدین هم بصورت جناحی برخورد نکند. کسی که وامدار یک حزب و جناح خاصی باشد با مفسدین جناح خودش برخورد نمیکند و با جناح مخالف هم بصورت جزئی برخورد میکند چون حزب مخالف هم افشاگری خواهد کرد.
دکتر سعید زیباکلام: «... البته از سازشکاران واداده (موسوم به اصلاحطلبان) و نیز مقامات کهنه کار نظام (موسوم به اصولگرایان) هیچ امیدی نمیتوان داشت. این چوبپنبه صلبِ رسوخ ناپذیر را باید از گوشهایمان هر چه سریعتر درآوریم. .... اینک اما به اینجا رسیدهایم که همان مفاسد با ابعاد جدیدتر نهادینه و با رأی مردم قانونی شده است. غیورمردان و غیورزنان این روزگار، آیا وظیفه و مسئولیتی جز گفتن بسم الله و یا حسین دیگری دارند؟ جز اینست که شیعه علی بودن، بیش از هر چیز یعنی همواره سوز و شور عدالت داشتن، یعنی برای حقگویی و حقخواهی همواره شکیبایی کردن و دنیای خود را هزینه کردن؟»
زاویه داشتن با خاندان ثروت! و مخالفت با این گروه یکی دیگر شاخصههای شخص انقلابی است. کسی که خودش به کانونهای زر و زور (اصولگرایی و اصلاح طلبی) متصل است نمیتواند مصداق انقلابی باشد. بعضیها که این روزها مصداق انقلابی معرفی شدند و میشوند نه تنها کوچکترین زاویه ای با خاندان مرحوم هاشمی ندارند بلکه از طرف ایشان شخصی معتدل معرفی میشوند و گاهی در برخی قضایا با ایشان هم صدا هم شدهاند.
مخالفت با استکبار دیگر آرمان انقلاب است که نباید فراموش شود. معمار کبیر انقلاب روی استکبار ستیزی تاکید ویژه دارند و این نشان از اهمیت موضوع دارد حال چگونه شخصی را که حتی یک بار هم اسم آمریکا و اسرائیل را نمیآورد به عنوان انقلابی به خورد حزباللهیها میدهند و این گروه هم راحت قبول میکنند!؟ این هم از وجود کانونهای قدرت و ثروت اطرف آن شخص حکایت دارد.
انقلابی برجام را موشکافانه نقد میکند، مذاکره با آمریکا را غربال میکند، غربزدگی را به چالش میکشد، نه اینکه به دنبال چیدن گلابی برجام یا نقد کردن چک آن باشد که اگر چکی باشد بانی برجام بهتر و زودتر میتواند آن را نقد کند. انقلابی برجام را با مقایسههای "آنچه داده شده" و "آنچه گرفته شده" به چالش میکشد و وضعیت اسفبار این قرارداد را جلوی چشم مردم قرار میدهد.
وقتی استکبار ستیزی به ماجراجویی و تنش تعبیر میشود، شخص انقلابی محکم میایستد و دفاع میکند نه اینکه با سکوت و البته حرفهای دو پهلو مهر تائید بزند. چگونه میشود فرد انقلابی هیچ برنامه ای برای اهداف کلان انقلاب اسلامی در سیاست خارجه نداشته باشد، انقلابی نه تنها تبدیل ایران به قمری از اقمار آمریکا را نمیپذیرد حتی به سیاست مقاومت منفعلانه و ذلیلانه هم راضی نمیشود، بلکه باید به دنبال قطبیت ایران در مدیریت جهان باشد. کسی که در مجموع سه مناظره عملا هیچ واژه استکبارستیزی به کار نمیبرد چگونه انقلابی میشود!؟ این انقلابیگری بخورد توی سر من و شما!
حتی اگر بخواهیم با شاخصههای برخی دوستان (که البته من قبول ندارم) کاندیدای این دوره را انقلابی بدانیم باز هم جورد در نمیآید چون نه برای انقلاب سیلی خورده، نه جنگ رفته و نه سال 84 موضع روشنی داشته و اولین موضع اش در مورد فتنه را هم در 10 دی ماه گرفته! در واقع با این شاخصههای مضحک هم نمیتوان این شخص را انقلابی قلمداد کرد چه برسد بخواهیم محتوایی بنگریم. به قول دوستان "ساکت فتنه" بوده البته ایشان "ساکت فساد" هم هستند!
حال باید دید چرا انقلابیهای پاک اینگونه فریب خوردهاند و پشت سر کسی ایستادهاند که بویی از انقلابیگری نبرده است و تاسف بارتر موضع حزباللهیها بعد از مشخص شدن نتیجه انتخابات بود، انگار با اختلاف کم به آرژانتین باختهاند و نه شوکی در کار بود و نه پذیرش شکستی!
تا کی میخواهیم دین و آبرویمان را به دست چند تحلیلگر و سخنران مرفه بی درد بدهیم که فقط و فقط میخواهند حزباللهی را در درون حزب خودشان کنترل کنند. تا کی باید تحلیلات مهدی محمد ویاسر جبرائیلی و حمید رسایی، حسین شریعتمداری و ... گولمان بزند و تا آخرین لحظه از پیروزی بزرگ بگویند و یک روز بعد هم انگار اتفاقی نیفتاده باز دهان باز کنند و تحلیل تحویل ما بدهند. اگر اینها بگذارند باید بپذیریم شکست خوردهایم باید قبول کنیم هم در مصداق انقلابی و هم در نتیجه بازندهایم اما همین تحلیل گران به ظاهر انقلابی مگر اجازه میدهند، میگویند ما که شکست نخوردیم "این عدم فتح" بود دیگری میگوید "تقصیر احمدی نژاد است" بعدی میگوید "برای تکلیف طلبان شکستی در کار نیست" و هزاران هزار توجیه دیگر برای مهار انقلابیهایِ پاک.
در این میان اما هستند کسانی که بیدار میشوند مثل حسین قدیانی مشخصا پس از انتخابات کمی چشمش را باز کرد اما شریعتمداریها فورا گوشش را پیچیدند! اینها یادشان رفته قبل از انتخابات تحلیل میکردند که حتی یک چوب خشک هم جلوی روحانی رای میآورد! آری نماینده شما که به خورد انقلابیها هم دادید حتی چوب خشک هم نبود. همین تئوریسین سیاست چوب خشکی بعد از انتخابات تحلیل میکند که ما بازنده نبودیم ما پیروز شدیم یا میگوید بازنده اصلی انتخابات احمدی نژاد بود! این قشر اصلا اگر غذایشان هم شور شود تقصیر احمدی نژاد است اگر هم بی نمک باشد باز تقصیر احمدی نژاد است. کسی که انقلابیگری را در حد نقد وضعیت اقتصادی موجود تقلیل میدهد نمیتواند نماینده قشر آرمان خواه باشد.
بیایید بپذیریم بازی خوردهایم و این تحلیلگران مفت خور را از خودمان دور کنیم کسانی که چند سال است برای ما سناریوی شکست نوشتهاند تا ما را در درون خودشان حفظ کنند. تا حالا از خود پرسیدهاید این تحلیلگران چه رویی دارند که هر ساعت تجدید نظر میکنند انگار فقط اتفاقی افتاده که وضویشان باطل شده است!
حزباللهیها بوسیله تحلیلات اصولگرایان اینقدر بی تحلیل شدهاند که هر چیزی و هر کسی را به خوردشان بدهند میپذیرند و صدایشان هم در نمیآید. اصلا انتخابات برای چه!؟ بگویند فلانی رئیسجمهور است و خلاص. حزباللهیها سکوت میکنند و میگویند حتما مصلحت است! مگر در برابر مفسدین و تائید صلاحیتها به اسم مصلحت سکوت نکردند، این هم حتما مصلحت است!
برادران و خواهران انقلابی باید بدانیم ملت و مملکتی که از آرمان تهی شود به بیگانه روی میآورد وقتی سادهزیستی به عوامفریبی، استکبار ستیزی به ماجراجویی، پاکدستی و مبارزه با فساد به ساختارشکنی، فهم جهانی از انقلاب به انحراف اعتقادی، رسیدگی به محرومین به توزیع فقر، تعبیر انقلابی از دین به ضدیت با روحانیت و ... تعبیر میشوند دیگر از انقلاب چه میماند و جالب که بدانیم نماینده انقلابیها مینشیند و با سکوتش همه اینها را تائید میکند. اما جالب تر اینکه مردم این سکوت را نه تنها اخلاق مداری نمیدانند بلکه این را به ناکارآمدی تعبیر میکنند و در این سکوت بیتقوایی زیادی را میبینند. مردم (حتی همان کسانی که به این فرد رای دادند) این نماینده جعلی انقلاب را برخواسته از قوه قضائیهای میدانند که با مفاسد مسامحه میکند، فساد بزرگان را رها میگذارد و یقه آفتابه دزدها را میگیرد، از مبارزه با فساد میگوید تا مبارزه با مفسدین فراموش شود، قوه قضائیهای که با قرار گرفتن در مقام الوهیت هر گونه صدایی را خفه کرده است از میثم صفائیان گرفته تا منصور نظری و ...
انقلابینمایی که با توجیه مصلحت همه چیز را به باد فنا داده چگونه خودش را انقلابی میداند. باز هم میگویم متاسفانه حزباللهیها هیچ تحلیلی ندارند حتی در ساده ترین موضوعات مثل سوریه هم اینها هیچ تحلیلی از خود ندارند و فقط به چند نوشته و یاداشت تئوریسینهای پیروزی بزرگ! و چوب خشک! قانع شدهاند. وضعیت به گونه ای است که قبل از انتخابات، چهار نفر، چهار تحلیل بی خود! و یک انقلابی جعلی تحویل حزبالله میدهند و میگویند این تحلیلات و این هم رئیس جمهور محبوبِ محرومین! و حزباللهیهای ساده لوح هم آبرو و دین خود را برمیدارند و پای کار میآیند.
اصلا شما حزباللهیهای کی هستید که خود را از رئیس جمهور فعلی انقلابی تر میدانید!؟ اصلا شما با چه توجیهی مفسد فی الارض شدهاید و تائید شده شورای نگهبان را مفسد میدانید!؟ مگر نگفتند که 12 فقیه شورای نگهبان با تائید هر شخص بینی و بین الله شهادت میدهند آن شخص "مومن"، "با تقوا"، "مدیر و مدبر" و "امین" است پس شما چگونه این شخص را مفسد میدانید!؟ اصلا چرا ناراحتید!؟ وقتی خودتا سکوت کردید باید منتظر این روز هم میبودید
بله دوستان حزباللهی متاسفانه راه را اشتباه رفتهاید، اصلا بازی را از جای اشتباهی شروع کردهاید و با دست کشیدن از مبارزه، به نحوی استراتژیک و نوبخت گونه ماست مالی و توجیه میکنید.! هر بار هم شکست خوردهاید به خوردتان دادهاند که "عدم فتح" بود نه شکست. این عدم شکست شما به احتمال زیاد مام انقلاب را با ترامپ به حجله خواهد فرستاد و شما باز توجیه در توجیه!
آری دوستان حزباللهیِ پاک، شما مقصر اصلی نیستید ولی به مرگ آرمانها بسیار تا بسیار نزدیک شدهاید در لبه پرتگاه ایستادهاید و به اسم مصلحت سکوت میکنید حتی اگر شما را به پایین پرت کنند باز توجیه میکنید، دیگر آرمانی نمانده و این آرمانهای پاک به دست مصلحت گرایانی افتاده که آنها را به فروش گذاشتهاند و برای منافع خودشان آرمان انقلاب و حزباللهیها را قربانی میکنند و از این قربانیان پیراهن عثمان میسازند و ولی دم میشوند و شما حزباللهیهایِ بی تحلیل هم به نام مصلحت سکوت میکنید. اصولگرایانی که امروز خود را به عنوان جبهه انقلاب معرفی کردهاند و شما حزباللهیها هم محکم پشت سرشان ایستادهاید (و از ما هم میخواهید چنین کنیم) از آرمان خواهی میگویند ولی برایش فداکاری نمیکنند، از مبارزه با فساد میگویند ولی دست خودشان هم در بیت المال است و با مفسدان مسامحه میکنند، از استکبارستیزی حرف میزنند اما دربهدر به دنبال نقد کردن چک برجام میدوند! آری! اینها نان دین خوردهاند و کار دنیا کردهاند و زمانی که رای نمیآورند شما مقصر هستید، میگویند "کار تشکیلاتی بلد نیستید، شما گوش نمیکنید، شما وقت نگذاشتید و ..." در صورتی که در همین انتخابات گذشته حزباللهیها خیلی خیلی بیشتر از رقیب وقت گذاشتند اما مشخصا مشکل از خود آقایان است. و البته مقصر حزباللهیها هم هستند که بدون چشم و گوش دنباله روی گروهی شدهاند که وقتی منافعشان به خطر میافتد آرمانها را به آتش میاندازند و صدایشان گوش فلک را کر میکند و زمانی که آرمانها به خطر میافتد میگویند باید صبور بود و عقلانی رفتار کرد، نباید دست دشمن بهانه داد و ...
رای نیاوردن در انتخابات برای اصولگرایان شکست محسوب نمیشود چون این گروه از قدرت غیرجمهوریتی در نظام بهره میبرند که در هر صورتی اشرافیت سیاسی خود را حفظ میکنند به همین خاطر تمام تلاش خود را به مهار حزباللهیها به کار میگیرند هر چند با از دست دادن آخرین قدرت اجرایی (شهردار) باید منتظر دور شدن این قشر از فضا سیاسی کشور بود.
حزباللهیها به شدت در این سالها بازی خوردهاند به گونه ای که هر چیزی را به اسم مصلحت به فنا داده و منفعل شدهاند. وقتی شورای نگهبان تعدادی از از افراد را تائید کرد حزباللهیها که مشخصا همه میدانستند در این مورد بی تقوایی صورت گرفته ولی سکوت کردند و گفتند در انتخابات شکست شان میدهیم! اما باید میدانستند اصل انقلاب زیر سوال رفته، باید میدانستند این مصلحت اندیشی اصل انقلاب را نشانه گرفته است و با پیروزی جبهه به اصطلاح انقلابی در انتخابات هم مشکل حل نمیشود.
خوب است در اینجا یک مورد را هم بررسی کنیم تا به افول فکری حزباللهیها بیشتر برسیم. غیر از تائید صلاحیت دو نفر اصلی در انتخابات امسال نکته ای که عجیب بود تائید شدن دو نامزد پوششی برای دو نفر اصلی بود، دو نفری که یکیشان به صراحت اعلام میکرد که پوششی است و دیگری هم اگر کمی (فقط کمی) فکر میکردید مشخص میشد که پوششی است. تائید صلاحیت این پوششیها هم به اسم مصلحت میشود کنار گذاشت! اما نکته عجیب تر که حزباللهیها در موردش واکنشی نداشتند تائید شدن دو شخصی بود که کوچکترین نشانه ای از مدیر و مدبر بودن در آنها دیده نمیشد. آیا شورای نگهبان ذره ای فکر نکرد که اینها اگر رئیس جمهور شوند تکلیف مردم و مملکت چیست؟ و واقعا چرا حزباللهیها اینقدر منفعل شدهاند که ذرهای به این موارد اعتراض نمیکنند و میگویند حتما مصلحت بوده! آخر این چه مصلحتی است! مگر رهبری نگفتند که در تائید افراد، شورای نگهبان نباید هیچگونه مصلحتاندیشی کند پس چگونه است سخنگوی شورای نگهبان میگوید در این دوره مصلحت اندیشیهایی شد و حزباللهیها پیرو خط امام و رهبری هم ...
معمار کبیر انقلاب در مورد کارشکنی مسئولان میگویند: «... باید گروهی تشکیل شود که هر کس بر خلاف عمل میکند گوشش را بگیرند و از اداره بیرونش کنند، و مامور بگذارند که دیگر برنگردد و هرگز راهش ندهند. باید دید چه کسانی کارشکنی میکنند، آیا خود وزیر است؟ دستش را بگیرند و از وزارتخانه اخراجش کنند. ما با کسی شوخی نداریم». (جلد 12 صحیفه نور صفحه 486)
امروز هم که میگویند برای تخلفات انتخاباتی توبه کنید چون حق الناس است! وقتی میگوییم حق الناس با توبه که حل نمیشود همین حزباللهیها صدای اعتراضشان بلند میشود که چرا میخواهید نظام را تضعیف کنید! یا بدتر از این میگویند: «شما بیشتر از رهبری میدانی!؟» (دقت کنید تک تک آرای مردم حق الناس است نه نتیجه انتخابات) شما را به خدا کمی به خود بیایید این حزباللهی منفعل است که نظام را تضعیف میکند تا کی میخواهید به اسم اخلاق و مصلحت به آرمان انقلاب خیانت کنید. بیایید از این کانونها «زر و زور» فاصله بگیریم تا بهتر و بیشتر پایبند انقلاب باشیم. باید به همه بفهمانیم انقلاب در هدف خود جدی است حضرت روح الله میفرمایند: « این مسأله که نظام در اهداف خود جدی است و در صورت به خطر افتادن ارزشهای اسلامی با هرکس در هر موقعیت قاطعانه برخورد مینماید باید به عنوان یک اصل خدشهناپذیر برای تمامی دستاندرکاران و مردم تبلیغ گردد» حالا چه شده است که با اینهمه تاکید معمار انقلاب باز هم حزباللهیها از هر چیزی به اسم مصلحت نظام (که البته در جای خود بسیار مهم است) میگذرند. این را باید در کانونهای «زر و زور اصولگرایی» جستجو کرد که در صدد مصادره انقلاب هستند.
اما نکته مهم دیگری که باید مورد توجه قرار بگیرد «گفتمان امنیت» است. همانگونه که گفته شد اصولگرایی گفتمان عدالت را فدای گفتمان امنیت کرده اما این موضوع به همینجا هم ختم نمیشود گفتمان امنیت بهگونهای رواج پیدا کرده حتی آرمان اصلی شهدای عزیز مدافع حرم فراموش شده و به تامین امنیت جمهوری اسلامی تقلیل یافته و همین تقلیل آرمان باعث شده هر کسی به این عزیزان توهین کند و تهمت بزند و بگوید ما با مذاکره حلش میکنیم چرا جوانان را جلوی گلوله قرار میدهید. راست هم میگویند میخواهند با مذاکره امنیت کشور را حل کنند. علت اصلی رواج این تفکر دور شدن از آرمان اصلی مدافعان حرم است. مدافع حرم در خدمت انقلاب است نه جمهور اسلامی. آرمان این عزیزان «تلاش و جهاد در راه انقلاب جهانی مستضعفین» است نه «تامین امنیت کشور». البته امنیت کشور نیز در ذیل همان آرمان بزرگ محقق میشود. همین تفکر و گفتمان امنیت است که باعث شده از کربلا درس مذاکره گرفته شود.
آری ما گفتیم! خمینی تو شاهد باش ما هم خود اندیشیدیم و هم به دوستان پاک انقلابی گوشزد کردیم. گوشزد کردیم که باید «حزباللهی» باشیم نه «حزبالهی».
آری برادران و خواهران عزیز! مستضفان بیش از آنکه محتاج ثروت باشند، محتاج قدرتند، محرومان «سید» و «آقا» نمیخواهند «یاور» و «همراه» می خواهند و مردم با حضورشان «امنیت» را تضمین میکنند و از شما انقلابیها «عدالت» را مطالبه میکنند.
عزیزان! بیایید فرض کنیم در این دوره جهانگیری و روحانی به دور دوم میرفتند به نظرتان جبهه به ظاهر انقلابی چه آشی به خورد حزبالله در دور دوم میداد؟ شاید فکر کنید به خود میآمدند و به این نتیجه میرسیدند از همان ابتدا اشتباه کردهاند و باید طریق را عوض کنند، یا شاید فکر کنید دعوت به رای ندادن یا رای باطله دادن میکردند. اما نه! اینها باز تحلیل میکردند و از حزبالله میخواستند پشت روحانی بایستد تا جهانگیری رئیس جمهور نشود و همین موضوع است که باید گفت دیگر به این جماعت امیدی نیست و باید راه را از این گروه اقتدارگرا جدا کرد و گرنه این شکستها ادامه خواهد داشت!
بزرگواران! طرحی که امروز حزبالله را به این ظاهر الانقلابیها رسانده با کمی تلاش بیشتر میتواند از اینها هم عبور دهد و به روحانی و از روحانی به خود آمریکا برساند و این همان خطری است که آرام آرام به جامعه حزبالله نزدیک شده و امروز به بیخ گوشمان رسیده.
برادران و خواهرانی که میدانم انقلاب را دوست دارید! مردم این سرزمین پاک و دوستدار انقلاب هستند این مردم همانها هستند که سال 84 بت تبعیض طبقاتی را شکستند، سال 88 با تمام وجود پای عدالت ایستادند و در 9 دی همان سال همین مردم به اسم عدالت، از فتنه عبور کردند. اشتباه نکنید این مردم قوم موسی و اهل کوفه نیستند مشکل از ماست که به شعارهای انقلاب رنگ واقعیت و جذابیت ندادیم و مردم نمیتوانند باورشان کنند. شاید بالاخره به این نتیجه باید برسیم و استغفار کنیم: «ما محرومان مستضعف (همان به استضعاف کشیدهها) هیچ چارهای نداریم جز اینکه: بپذیریم جایگاه چندانی در عرصة سیاست و قدرت نداریم. جز اینکه: عرصه قدرتمندان ــ هم نادمان غربزده و هم ناکثین بی سروصدا و مدعی ــ ابدا گوشی برای شنیدن حرفهای امثال شماها دربارة عدالت و عدالتخواهی و توزیع عادلانه ثروت و قدرت و اطلاعات ندارند. من بنوبة خودم استغفار میکنم که سالها در غفلت بسر بردهام.» (بخش ابتدایی استغفار نامه دکتر سعید زیبا کلام)
سالهاست مردم را به اسم ضد ولایت از خود دور کردهاید! انگار ولایت پرچمی است که به دست این گروه داده شده، ولایت پذیری را مثل چماق بر سر این و آن می کوبید و از خود دور میکنید در صورتی که ولایت مانند ابری است که همه مردم این سرزمین در زیر سایهاش زندگی میکنند. نباید ولایت را در کسانی محصور کنیم باید این مشخصه را با همه مردم تقسیم کنیم تا از محتوای گرانبهایش همه آگاه شوند و ولایتپذیری مفهومی شود. متاسفانه این روزها به خاطر رفتار بعضی حزباللهیها ولایتپذیری به مشخصهای سطحی تبدیل شده است.
رهبر انقلاب: در زمان امام(رضواناللَّهعلیه) ما میدیدیم که ایشان مطلبی را میفرمودند، اما در مجلس همه به آن رأی نمیدادند؛ نمیشود گفت اینها ضد ولایت فقیهاند. من یادم هست که یک وقت راجع به رادیو و تلویزیون یک نظر این بود که رؤسای سه قوه، شورای عالی رادیو و تلویزیون باشند؛ همان شورای سرپرستیای که سابق بود. بنده خودم با ایشان صحبت کرده بودم و میدانستم که نظرشان این است که رئیس جمهور و رئیس مجلس و رئیس قوهی قضاییه، اعضای شورای سرپرستی را تشکیل بدهند. قاعدهاش هم همین بود که وقتی میگویند سه قوه نظارت کنند - که در قانون اساسی قبلی، تعبیر اینگونه بود - باید شورایی با این ترکیب تشکیل شود؛ آسانترین وجهش این است. وقتی این پیشنهاد به مجلس آمد، آقای هاشمی آن را مطرح کردند؛ اما با اکثریت قاطعی رد شد! با اینکه ایشان هم گفتند که این نظر امام است، اما فقط عدهی معدودی به آن رأی دادند! واقعاً نمیشود به آن اکثریت گفت که شما ضد ولایت فقیه هستید؛ نه، همهشان هم فدایی امام و علاقهمند به امام و مخلص امام بودند؛ خیلیهایشان هم جبههبرو بودند؛ اما این حرف را قبول نداشتند؛ بنابراین باید واقعاً این چیزها از هم تفکیک بشود. در همان وقت ما کسانی را میشناختیم که به فلان مرکز میرفتند و صحبت میکردند و در اصلِ اعتبار نظر ولایت فقیه خدشه میکردند! این حرفها مربوط به امروز نیست که حالا کسی خیال کند بعضیها امروز این حرفها را میزنند؛ نه، همان زمان میزدند؛ ما در جریان بودیم و افرادش را میشناختیم؛ الان هم یقیناً آثار و نوارها و حرفهایشان هست. غرض، رمی به «ضدیت با ولایت فقیه» چیز آسانی نیست که ما تا اندک چیزی از کسی دیدیم، فوراً این مُهر را به پیشانی او بزنیم. (4 اسفند 1370)
به جای آنکه به دنبال نشانه های لغزش و خطا در مردم باشید باید به دنبال نشانه های ایمان بگردیم و این اصلیترین وجه تمایز انقلابیهای واقعی و انقلابیهای عملگراست.
دوستان انقلابی! در مورد ائتلاف و وحدت توجه به دو نکته ضروری است 1- باید بدانیم انقلابیگری با فساد هیچگاه و با هیچ هدفی ائتلاف نمیکند حتی اگر مطمئن شود رقیبش پیروز میشود دست به دامان مفسد نمیشود که اگر چنین باشد دیگر انقلابی نیست. «آنان که تلاش می کنند به ناحق به حاکمیت برسند لیکن مدعیاند که حق را جاری میکنند. این امری محال است. وقتی اصل فاسد باشد نمیتواند اصلاح ایجاد کند. اینان دروغگویان و منافقان واقعیاند.» 2- وحدت تنها وقتی خوب است که از برد تا حد زیادی مطمئن باشید. در غیر این صورت وحدت تنها منجر به باخت «شدیدتر» شما خواهد شد؛ چه از لحاظ تعداد رأی و چه از نظر عمق اراده پشت آراء. همانگونه که در انتخابات امسال چنین شد و هم احتمال دو مرحله ای شدن انتخابات را سلب کرد و هم بهانه عدم وحدت را از اصولگرایان گرفت. و بدتر از همه وقتی یک نامزد را نماینده نظام معرفی میکنید، رقیب قاعدتا نامزد آمریکا میشود و این از هرگونه شکستی بدتر است.
همچنین اینکه تمام اشخاص اصولگرا و رسانههای این گروه و تمامی مادحین (مداحان) پشت سر نماینده اصولگرای این دوره آمدند و پای کار بودند ولی باز هم شکست خوردند، آزمایشی بود بر این ادعایِ اصولگرایان، که جریان انقلاب سال 84 و 88 با کمک ما رای آورد.
داستان جنگ طالوت و جالوت که در قرآن آمده بسیار قابل تامل است. سپاه طالوت از لحاظ فیزیکی و لشکری بسیار در موضع ضعف قرار دارد بگونهای که بسیاری از این سپاه ناامید میشوند اما قرآن میگوید: «و لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ» وقتی تعدادی از این سپاه به سوی خدا رو آوردند و از خدا نصرت خواستند خدا نیز آنها را فاتح و پیروز گرداند. حقیقتا کار برای خدا شکست ندارد و اگر شکست و عدم فتحی هم هست ایراد به خود ماست و انقلاب ایران چنین حرکتی است که امید است تداوم یابد.
اما در این چهارسالِ دولت اعدالیون اتفاقات ویژهای خواهد افتاد. سندهای به مراتب بیشتری شبیه سند 2030 امضاء خواهند شد، همانگونه که پیش از انتخابات گفتیم، بدون توجه به نتیجه انتخابات موج قویتر و نیرومندتری از غربگرایی کشور را فرا خواهد گرفت، مردم مقصر تحریمهای جدید را دولت نخواهند دانست و انگشت اشاره آنها به سوی اصولگرایان خواهد بود و حساسیتبرانگیزیهای اصولگرایان را عامل اصلی فاجعه خواهند دانست و باز روحانی نقش نجاتبخش بودن را ایفا خواهد کرد و باز برجامی دیگر! و آن زمان دیگر نمیتوان گفت که برجام انقلاب را خواهد فروخت چون میگویند اگر برجام بد بود چرا میخواستید چک آن را نقد کنید!؟ میگویند شما که گلابی برجام را می خواستد!.
در این چهار سال حسن روحانی نیز به ریاست جمهوری قانع نخواهد ماند و مسندهای بزرگتری را نشانه میگیرد همانگونه که محسن هاشمی به ریاست شورای شهر اکتفا نمیکند. مجلس در این چهار سال به طرز آشکارتر و جدیتری به دنبال نظام پارلمانی خواهد بود (همانگونه که از مصاحبه جدید علی مطهری هم میتوان فهمید) که در این صورت عملا قدرت خارج از احزاب حذف خواهد شد و دیگر هیچ نیروی انقلابیِ مستقلی نمیتواند عرض اندام کند.
در چنین شرایطی چگونه باید انسجام اجتماعی را بازیافت؟ و چگونه میتوان مردم را در برابر دشمن متحد ساخت؟ و چگونه باید مانع تحویل داده شدن تمام دستاوردهای انقلاب و عقبنشینی کامل از هر آنچه خمینی آورده بود شویم؟
باید به سمت انقلابیگری واقعی روی آورد و به شعارها رنگ واقعیت داد. باید به طرز جدیتری اصولگرایی را کنار گذاشت و نیروهای انقلابی مستقل را به آغوش کشید که در این صورت حتی ناپایداریها هم مجبورند بر خلاف میل همراه جریان انقلابی واقعی شوند. باید برای تشخیص فرد انقلابی اهتمام بیشتری نمود و انقلاب را بهتر و صحیح تر تبیین کرد که در صورت تحقق همه این موارد، به لطف خدا انقلاب حتما رای بالاتری خواهد داشت. بنابراین وضعیت اینگونه نخواهد ماند.
خواست عمیق و اراده ملت ایران به بهبود اوضاعش یقیناً برآورده خواهد شد، باندهای قدرت و ثروت شکسته و پراکنده و برچیده خواهند شد، فهرست اموال تمام مسئولین در پیشگاه مردم به نمایش در خواهد آمد و با ثروت ابتدای انقلابشان مقایسه خواهد شد،کرامت مستضعفین به آنان باز خواهد گشت، نحوه هزینهکرد تمام اموال توسط نهادهای مختلف شفاف خواهد شد، با واگذاری تصمیمگیریها به مردم حلقههای بسته مدیران شکسته خواهد شد، با کنار رفتن تنگنظری سیاسی و مذهبی استعدادها شکوفا خواهند گردید، اشراف اقتصادی و سیاسی و مذهبی در برابر مردم به تعظیم وادار خواهند شد، قوه قضائیه و صدا و سیما و سازمان اوقاف و .... در پیشگاه مردم پاسخگو شده، و عملکرد و انتصابات خویش را مردمی خواهند کرد و ... و هر چند سالهای درازی طول بکشد، نهایتاً به سوی وضعی بسیار بهتر و در شأن عظمت دین و تاریخمان حرکت خواهیم کرد. وضعی که فاصلهای کهکشانی با آن داریم. این اتفاق خواهد افتاد ...
وگرنه جامعهای که از آرمانها تهی شده باشد، و مردمی که مجموعه سیاسیون کشورشان را در برآورده کردن اراده خویش ناتوان بیابند، به بیگانه پناه خواهند برد و جامعهی بیآرمان هر چند به ظاهر پایدار باشد با تندبادی نه چندان قوی از پای در خواهد آمد و تکه تکه خواهد شد.اتفاقی که از ما دور نیست... لذا تنها راه ما آخرین تیر ترکش سنت است... کسی که بتواند دوقطبی سنت و مدرنیته را از میان بردارد و دوقطبی عدالت و فساد را جایگزین آن کند.
در پایان خوب است فرازهایی از خطبه امام حسین علیه السلام یک سال قبل از حادثه عاشورا را مرور کنیم: (ترجمه دکتر رحیم پور)
«حق مستضعفان و طبقات محروم جامعه را تضییع کردهاید. شما نسبت به حق ضعفا و محرومین کوتاه آمدهاید. این حقوق را نادیده گرفتهاید و سکوت کردهاید اما هر چیز که فکر میکردید حق خودتان است مطالبه کردید.
شما هر جا حق ضعفا و مستضعفین بود کوتاه آمدید و گفتید ان شاءالله خدا در آخرت جبران میکند اما هر جا منافع خودتان بود آن را به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید. شما نه مالی در راه خدا بذل کردید و نه جانتان را در راه ارزشها و عدالت به خطر انداختید و نه حاضر شدید با قوم و خویشها و دوستانتان به خاطر خدا و اجرای عدالت و اسلام درگیر شوید. با همهی این کوتاهیها از خدا بهشت را هم میخواهید؟ پس از همهی این عافیت طلبیها و دنیا پرستیها منتظرید که در بهشت همسایهی پیامبران او باشید! در حالی که من میترسم خداوند در همین روزها از شما انتقام بگیرد. خداوند از شما انتقام خواهد گرفت.
مقام شما از کرامات خداست. دستاورد خودتان نیست. شما مردان الهی و مجاهدان و عدالت خواهان را اکرام و احترام نمیکنید و تکلیف شناسان را قدر نمیدهید. حال آنکه به نام خدا در میان مردم محترمید. میبینید که پیمانهای خدا در این جامعه نقض میشود و آرام نشستهاید و فریاد نمیزنید اما همین که به یکی از میثاقهای پدرانتان بیحرمتی شود داد و بیداد به راه میاندازید. میثاق خدا و پیامبر خدا زیر پا گذاشته شده، شما آرامید، سکوت کرده و آن را توجیه میکنید. حال میثاق پیامبر در این جامعه تحقیر شده است.
لالها، زمینگیران، کوران، فقرا و بیچارهها در سرزمینهای اسلامی بر روی زمین رها شدهاند و بیپناهند و کسی به اینها رحم نمیکند. شما به این وظیفهی دینی و الهیتان عمل نمیکنید و کسی مثل من هم که میخواهد عمل کند، کمکش نمیکنید. میثاق خدا این است که بیچارهها و زمینگیرها نباید در شهرها گرسنه بمانند و کسی به دادشان نرسد. این میثاق خداست و شما خیانت کردهاید. شما مدام به دنبال ماستمالی و مسامحه؛ یعنی سازش با حاکمیت هستید تا خودتان امنیت داشته باشید، ولی امنیت و حقوق مردم برایتان مهم نیست. فقط امنیت و منافع خودتان برایتان مهم است. همهی اینها محرّمات الهی بود که میبایست ترک میکردید و نکردید»
بعد التحریر:
توصیه میکنم یاداشتی که با عنوان «استغفار نامه دکتر سعید زیباکلام» منتشر شده است را با جان و دل یک بار بخوانید مطمئنا تاثیرگذار خواهد بود.
تشکر ویژه از برادر بزرگوار آقای «محمدمهدی میرزاییپور» که اجازه استفاده از یاداشتهایشان را به این حقیر داد.
والسلام
مهدی موسی پور